جدول جو
جدول جو

معنی غوزه کشی - جستجوی لغت در جدول جو

غوزه کشی
بیرون آوردن وش از داخل غوزه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوجه کشی
تصویر جوجه کشی
تولید جوجۀ مرغ، بوقلمون، کبوتر و مانند آن ها از تخم نطفه دار به وسیلۀ ماشین های مخصوصی که همان حرارت بدن پرنده در موقع خوابیدن روی تخم ها را فراهم می سازند
فرهنگ فارسی عمید
نصب کردن لوله های فلزی در ساختمان ها یا در زیر زمین برای عبور آب، نفت یا گاز، شغل و عمل لوله کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
خشکاندن آب باتلاق، عمل خشکاندن باتلاق به وسیلۀ کندن گودال ها یا نهرهای کوچک و بردن آب های زائد به گودال ها و زمین های پست
فرهنگ فارسی عمید
(لو لَ / لِ کَ / کِ)
لوله کشی برای آب شهر یا قصبه یا بنای خانه، برای عبور آب صافی با کنده لوله های سفالین یا فلزین کردن در زمین و در دیوارهای بناء
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ / کِ)
نوره کشیدن. موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن
لغت نامه دهخدا
(غَلْ لَ / لِ کَ / کِ)
حمل غله. عمل غله کش. کشیدن غله از جایی به جایی
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ)
آنکه کوزه کشد. رجوع به کوزه کشیدن شود.
- امثال:
کوزه کش طهارت نمی کند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِهْ کَ / کِ)
عمل کندن جویهای گود تا رطوبت یا آب اراضی باتلاقی در آن گرد آمده زمین خشک و سالم شود. جداولی که در باتلاقها کنند برای اخراج آبهای عفن، تا زمین خشک و آمادۀ زراعت شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خشکانیدن آب زمین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
عمل خواباندن بعضی مرغها مانند مرغ خانگی، بوقلمون، کبوتر، و جز آن بر روی تخم یا جوجه که تولید شود، ماشین جوجه کشی
فرهنگ لغت هوشیار
نصب لوله های فلزی یا سیمانی و غیره در زیر خاک تاآب از منبع در داخل آنها جریان یابد و بخانه ها باغها و جز آنها رسد یانفت از مبدا آن بنقاط دیگری جاری شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کشی
تصویر غله کشی
عمل غله کشیدن حمل غله از جایی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
خشکاندن آب زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوجه کشی
تصویر جوجه کشی
((~. کِ))
عمل خواباندن بعضی مرغ خانگی بوقلمون کبوتر و جزو آن ها روی تخم تا جوجه تولید شود
ماشین جوجه کشی: ماشینی که به وسیله حرارت معینی که به تخم بعضی طیور می دهد تولید جوجه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
((زِ. کَ یا کِ))
خشکاندن آب زمین
فرهنگ فارسی معین
دهکده ای در نور
فرهنگ گویش مازندرانی